در دل کوچک دنیای بزرگمان غم هایی نهفته است ک ب ارامی برکه ها در خابند و چنان طوفانی بر مغزمان می بارند ک هرچه رشته بودیم ، پنبه میشوند. در عمق نگاه سطحی ساحل وجودمان صدف هایی سر بسته اند ک درخشش مروارید هایشان چشممان را میزند . میان زمین و آسمان هیج کداممان نمیدانیم چ میگذرد ک نتیجه ی تمام روزمرگی های شگفت آور ، میشوند حس و حال این قلم و کاغذ و کنج خلوت قلب بی پناهم . خودخاهم ، باشد قبول ، دعا کن خودخاه باشم تا دو روز زندگی دست کم برسد ب چهارمینش .
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت