سایه های تاریک...سایه های سنگین...



در دل کوچک دنیای بزرگمان غم هایی نهفته است ک ب ارامی برکه ها در خابند و چنان طوفانی بر مغزمان می بارند ک هرچه رشته بودیم ، پنبه میشوند. در عمق نگاه سطحی ساحل وجودمان صدف هایی سر بسته اند ک درخشش مروارید هایشان چشممان را میزند . میان زمین و آسمان هیج کداممان نمیدانیم چ میگذرد ک نتیجه ی تمام روزمرگی های شگفت آور ، میشوند حس و حال این قلم و کاغذ و کنج خلوت قلب بی پناهم . خودخاهم ، باشد قبول ، دعا کن خودخاه باشم تا دو روز زندگی دست کم برسد ب چهارمینش .
گاهی دوری و دوستی میشود واجب ترین قانون زندگی آدم ها . بدون اینک بدانند چگونه و چطور پای این قانون احمقانه ب زندگی شان باز شده است و بدون اینک بدانند چطور میتوانند از شرش خلاص شوند . آخرش خود آدم میماند با دایره ای ب قطر قوانین ساخته شده اش . حالا اینک چگونه میشود این دیوار کلوخی سنگین را درهم شکست و از قید و بند آن رها شد ، خدا میداند و بس . بماند درد هایی ک خودش میکشد و درد هایی ک میدهد .

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

لوازم یدکی بیل مکانیکی حوالی آرامش Matthew سان.الف.زِد وبلاگ تخصصيه تبليغات زعفران سامانه اطلاعات و اخبار مشاغل ایران افشین سلطانی